خاطرات یک شیرزن که همسرش18سال اسیربود
خلبان حسین لشگری چهار روز قبل از اعلان رسمی جنگ و هنگام حمله به تانک‌های عراقی که خاک ایران را گلوله‌باران می‌کردند، اسیر شد. هجده سال در زندان‌های انفرادی و گروهی عراق ماند که چهارده سالش را مفقودالاثر اعلام شده بود اما حتی زیر شکنجه حاضر نشد کاری را که از او می‌خواستند انجام بدهد: جلوی دوربین تلویزیون بگوید که جنگ را ایران شروع کرده است
مدیریت فارسی وان بر عهده ی یک فرد افغانی به نام زید محسنی است؛ اما او تنها یک مدیر ارشد اجرایی بوده و مدیریت اصلی این شبکه بر عهده ی مالک یهودی، پر نفوذ و قدرت مند شرکت ((نیوز کورپوریشن))؛ یعنی راپرت مُرداک می باشد.
صابرنیوز: شبکه های ماهواره ای چند سالی ست که تاثیرات مخربی بر روی کانون خانواده در ایران داشته است صابرنیوز قصد دارد طی سلسه مقالاتی به بررسی آسیبها و معضلات ماهواره بپردازد. متن پیشرو قسمت پانزدهم از این سلسسه مقالات می باشد.
پاسخ جالب شهیدباغانی به آیت‌الله علم‌الهدی
آیت الله علم الهداء : هنگامی که ناصرالدین قصد رفتن به جبهه را داشت، من همه تلاشم را برای منصرف کردن او کردم اما وی به من گفت: امام خمینی(ره) فرمود: «امروز جبهه رفتن بر هر کاری مقدم است»، شما به جای اینکه آماده شوید و با ما به جبهه بیایید تلاش می‌کنید من را از رفتن منصرف کنید؟
ایستگاه متروی «جوانمرد قصاب» 
پل صدر، بزرگراه همت، خیابان پاتریس لومومبا، چهارراه قدوسی... همه اهالی شهر تهران با این اسامی آشنا هستند و خاطرات زیادی از آن‌ها دارند. خیلی‌ها هم اصلا هر روز مسیرشان به این اماکن ختم می‌شود یا از آن‌ها عبور می‌کنند اما واقعا چند نفر از شما درباره این اسامی اندکی تامل کرده‌اید؟
شهدا چفیه داشتند... من چادر دارم...
من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است...اما چادر از چفیه بهتر است...
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند... من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...
تصویری که می‌بینید، در خطوط مقدم نبرد با متجاوزان بعثی گرفته شده و یک بسیجی را در حال خواب نشان می‌دهد. خستگی و فراقت از میدان نبرد، به خوبی از چهره رزمنده بسیجی هویدا است.
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد...اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد
فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی میکرد.
در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد!
حسن طلا متولدنجف
صدیقه دُریاب مادر شهید «حسن فاتحی» معروف به «حسن طلا» است؛ این مادر مهربان
از تولد تا رجعت فرزند شهیدش را روایت می‌کند :
پدر و مادرم اصفهانی بودند؛ در کودکی به عراق رفتند و در شهر نجف اشرف مستقر شدند؛ ما هم از کودکی در نجف بزرگ شدیم؛ همسرم مرحوم «جان‌محمد فاتحی» که با برادر و پسرعمویشان به عراق برای کار رفته بودند، در منزل پدرم ساکن شدند؛ بعد از آشنایی با وی ازدواج کردیم.
آغاز امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
