زندگینامه وزیر راه و ترابری
شهیدموسی کلانتری
زندگینامه وزیر راه و ترابری به قلم خودش
موسی کلانتری هستم
مطلب ذیل نوشتاری است به قلم شهید موسی کلانتری که سرگذشت خودش را تشریح می کند. او با دقت شرح حال خود را از دوران کودکی تا دوران وزارت به نگارش درآورده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
من موسی کلانتری هستم. من در سال ۱۳۲۷ در مرند متولد شدم؛ تحصیلات ابتدایی و دوره اول متوسطه را در مرند گذرانده و دوره متوسطه را در تهران و دانشگاه را نیز در پلی تکنیک تهران تمام کردم.
در سال ۱۳۴۹ در رشته مهندسی راه و ساختمان فارغ التحصیل شدم. پس از اتمام خدمت نظام وظیفه در وزارت راه و ترابری به فعالیت راهسازی مشغول بودم و تا سال ۱۳۵۶ در نقاطی مانند دشت مغان، جیرفت و مسجد سلیمان کار می کردم و تقریبا می توان گفت جزو جاهای بد آب و هوا بود و از سال ۵۶ به بعد تقریبا کارهای روزمره ام تعطیل شده بود و مثل بقیه مردم تا جایی که می توانستم برای انقلاب همه کار می کردم.
در ابتدای ۵۸ که انقلاب پیروز شده بود، بعد از مدت دو سه ماهی که به عنوان یک پاسدار ساده در کمیته محل مشغول انجام وظیفه بودم. احساس کردم با توجه به تجربه ای که در امر راه سازی داشتم، می توانم برای سازندگی بعد از انقلاب مفید باشم. این بود که به اتفاق عده دیگری از دوستان که پس از انقلاب در مسجد الجواد با هم آشنا شده بودیم به وزارت راه و ترابری مراجعه کردیم. آن موقع به دلیل از هم پاشیدگی ادارات در وزارتخانه ها آن ها احتیاج به مهندسینی نظیر ما داشتند و من در تیرماه به خوزستان رفتم. بعد از سه ماه کار در خوزستان با رو به راه شدن نسبی اداره احساس کردم که باز می توانم خدمت بیشتری بکنم و به همین لحاظ به وزیر راه مراجعه کردم و به او گفتم که اداره اینجا روال عادی خود را باز یافته است و من که می خواستم در کمیته و حتی در سپاه پاسداران خدمت کنم. در خواست کردم که کار دیگری به من ارجاع کنند و به همین دلیل قرار بود که به کردستان اعزام شوم. بعد به آذربایجان غربی که وضع مشابه کردستان داشت اعزام شدم و سه ماه در آنجا کار کردم و بعد از سه ماه، وزیر وقت راه استعفا کرد و مرا به عنوان یکی از چند جانشین خود به شورای انقلاب معرفی کرد و من برای اولین بار حدود دی ماه ۵۸ به شورای انقلاب معرفی شدم و پس از مدتی مذاکرات به این سمت گمارده شدم که تا حالا…
بارها می شود که فرزندانم را چند روز نمی بینم
من چهارسال پیش ازدواج کردم. خانمم از یک خانواده کارمند معمولی است. دو فرزند دارم که یکی دختر و یکی پسر است. البته معتقدم ما ایرانی ها باید حداقل هر کدام ۱۰ فرزند به بالا داشته باشیم اگر توفیق نصیب شود. الان هم یک فرزندم یکسال و نیم و دیگری چند ماهه است. خانمم هم خانه دار است. فرزندانم نامشان فاطمه و محمد هستند. همسرم از نحوه و میزان فعالیت من رضایت دارد. چون آن ها را برای انقلاب ضروری می داند و در حقیقت از این بابت از سهم خود نسبت به من چشم پوشی کرده است. ولی برای این که مثالی هم برای شما زده باشم می گویم که من با این که اکثر اوقات در تهران هستم معذالک بارها می شود که فرزندانم را چند روز نمی بینم. چون شب ها وقتی به منزل می روم آن ها خوابند و صبح ها هم ساعت ۳۰ / ۵ بچه ها هنوز از خواب بیدار نشده اند (بیرون می روم) و خلاصه از آنجایی که افراد خانواده مرا کم می بیند شاید به همین دلیل هم محبت بسیاری به من دارند و شاید به همین دلیل هم به قول معروفی هیچ وقت دعوایی با هم نداریم.
من همیشه به کار جمعی معتقد بودم با یک نفر در وزارتخانه هیچ کاری نمی شود کرد. این است که از روز اول با برادران همکارم قرار گذاشتیم که به افراد مسئولیت بدهیم؛ شخصیت قائل شویم و مسئولیت بخواهیم و حتی اوائل کار بارها و بارها به همکاران عزیزم سفارش کردم که اگر در صدد انجام کاری هستید که می دانید به نفع مردم است، حتی بدون مراجعه به من حتما انجام دهید و بعد به من مراجعه کنید. اگر نیازی بود من هم قطعا تایید خواهم کرد؛ ولو اشتباه باشد و این کار باعث شد تا افراد بسیار زیادی که در وزارت راه بودند ولی هرگز میدانی به آن ها داده نمی شد کار کنند؛ زیرا من معتقدم که وزارت راه همیشه دارای افراد کاری بی شماری بوده است و این ها بتدریج مسائلی را که مطرح می شد، باور می کردند و حتی در چندین مورد که این اتفاق افتاد و ما روی حرف خود ایستادیم و بتدریج این افراد به ما ملحق شده بودند واقعا در حد خودشان خیلی موفق بوده اند.
شاید گاهی به ما ایراد گرفته می شود که ما چطور توانستیم با این همه مشکلات نظیر جنگ، تحریم اقتصادی، تصفیه ادارات، تحریکات خلقی ها در کارگاه ها و شرکت های بزرگ ادعا کنیم که این همه راه ساخته ایم؛ و من در جواب می گویم که اولا من نبودم که این همه راه ساخته ام و بلکه این ها افرادی بودند که این مدت راکد مانده بودند و حالا استعدادهایشان شکفته شده است و روز به روز هم بیشتر می شود؛ و شما بدانید اگر اشکالات بعد از انقلاب نبود و دستمان مثل قبل از انقلاب باز بود، می دیدید که چطور می توانستیم بیشتر کار کنیم. متاسفانه آن موقع وضع چنان بود که اگر آن زمان من مطرح می کردم که چرا این مسائل و این کارشکنی ها مطرح می شود نه تنها مشکلی از انقلاب حل نمی شد، بلکه مشکلات و تشنجات جدیدی هم به وضع موجود اضافه می شد و هنوز هم معتقدم که در این مورد خیلی صحبت نکنیم، بهتر است. بخصوص من یادم نرفته که درزمان طرح این مسائل چه نسبت ها و اتهاماتی را در این رابطه مطرح می کردند و ادعا داشتند که رابطه است و ضابطه نیست و فرضا چه نسبت هائی با چه کسانی دارم و… متاسفانه این مساله مطرح بود و ما هم بدلیل رعایت آرامش جامعه توضیحی نمی دادیم و هنوز هم معتقدیم که نباید در طرح مجدد این مسائل کوشید.
فقط خلاصه عرض می کنم پیشنهاداتی که به من شد(آن هایی که به من پیشنهاد کردند) واقعا روی سوابقی بود که از کارهای ما داشتند پیشنهاد کردند و من تاکید می کنم که من قبل از این که وزیر شوم هیچ کدام از اعضای شورای انقلاب را اصلا ندیده بودم، منتها در آن زمان مسائلی را مطرح کردند و جهت گیریهایی را اعمال کردند و خلاصه مساله به نحو سالمی مطرح نشد.
من فکر می کنم آن هایی که چنین پیشنهادی را کردند بدلیل این بود که دیدند در وزارتخانه ما تحولی ایجاد شده است؛ البته من اینها را مدیون همکارانم می دانم که کاری کردند تا ما با این نحو معرفی شویم و امیدواریم که این موفقیت را در همه جوانب بتوانیم ادامه بدهیم. چون راه، یکی از حساس ترین و اولین نیازهای این کشور از نظر صنعتی، کشاورزی، فرهنگی و … است که از طرف همکارانم مطرح می شود و امیدوارم که بتوانیم جوابگوی این نیاز باشیم. من یادم می آید که در چند سال پیش که برای خودم کار می کردم و هیچ وقت نمی توانستم بیش از ۱۰ – ۱۲ ساعت کار بکنم. معمولا خسته می شدم و بهرحال علاقه ای نداشتم. این را به این دلیل عرض می کنم که بگویم وقتی کار به خاطر خدا بود هرگز احساس خستگی نمی کنم.
بارها می شود که در روز ۱۷ – ۱۸ ساعت کار می کنم؛ اما خداوند هر روز بیش از روز دیگر به انسان نیرو می دهند و علیرغم همه دردسرها و نارسایی ها و مشکلات که هست، اما چون بخاطر خداست و حتی مردم را می بینم که اینقدر با علاقه و پشتکار از ما و از انقلاب پشتیبانی می کنند و حتی وقتی که سربازان جبهه را مشاهده می کنم احساس می کنم که حتما خداوند لطفی به ما داشته است که این امکان را در جمهوری اسلامی به ما داده است که شاید در تاریخ بجز صدر اسلام هرگز این همه امکان با این همه راحتی برای کسی جهت خدمت موجود نبوده است و هرگز احساس خستگی نمی کنم و بچه ها و خانواده ام نیز واقعا خوشحالند با وجود این که می دانید که نبودن و ندیدن مرد خانواده مشکل است ولی با این وجود آن ها همیشه خوشحالند و مرا تشویق می کنند و فکرمی کنم این همه از لطف خداست و امیدوارم که این لطف را همیشه از خداوند متعال داشه باشیم که همیشه نیت خدایی باشد و هر روزی غیر از این باشد واقعا فکر می کنم که آن روز عبث باشد و امیدوارم هموطنان دعا کنند که ما روز به روز این نکته را درک کنیم و عمل کنیم.