حاجی به بوی کباب حساسیت داشت

قصه "بوی کباب"

وقتی بوی کباب به مشامش می رسید حالش خیلی بد می شد .
هر موقع می رفتیم توی شهر قدم بزنیم یکی از بچه ها جلوتر می رفت
تا اگر بوی کباب آمد به ما خبر بدهد تا نگذاریم به مشام حاجی برسد .

یکروز اصرار کردم که چرا به بوی کباب حساسیت داری ؟
گفت : اگه توی میدان مین بودی و چاشنی مین فسفری عمل میکرد
اونوقت دوستت مین رو زیر شکمش می گرفت و ذره ذره آب می شد
حتی داد هم نمیزد تا عملیات لو نرود و بچه ها قتل عام نشوند اگر از
این ماجرا فقط بوی گوشت کباب شده دوستت به مشامت می رسید

اونوقت به بوی کباب حساس نمی شدی ؟

زبانم بند آمد و زمزمه کردم : کجا داریم می رویم ؟

بخدا پا گذاشتن روی خون چنین دسته گل هائی آسان نیست
بخدا تاوانی سنگینی دارد , بچه ها بیائید رهرو شهدا باشیم

بچه ها به شهدا قول بدیم که یار امام زمان باشیم .

بچه ها همین الان بسم الله بگوئیم وسیاهی های وجودمان
را ازبین ببریم .

قصه "بوی کباب"